۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

سخنی از اوشو...

بی وقفه آزاده بوده ام تا هرگز نتوانی از من جزمیتی بنا نهی،اگر بخواهی چنین کنی،فقط خود را دیوانه کرده ای .ارثیه ای واقعا وحشتناک برای محققان بجا گذاشته ام!از حرفهای من چیزی نخواهند فهمید.همین خوب است که کسی نمی تواند آیین یا کیش خاصی از من بسازد.نه!این ناممکن است...

واژه هایم تو را می سوزانند ،ولی نمیتوانی هیچ گونه الهیات یا جزمیتی از آنها بسازی .می توانی راهی برای زندگی بیابی ولی نه جزمیتی تا با تکیه بدانها موعظه کنی. می توانی شراب شورش را از این جام بنوشی ولی نمی توانی درونمایه ای انقلابی را با تار و پود آنها ببافی.

واژه هایم تنها آتش بپا نمی کنند،اینجا و آنجا باروت را نیز چاشنی آنها کرده ام تا برای قرنها انفجار ایجاد کنند .بیش ازآن که لازم است باروت ریخته ام تا انفجار محتوم باشد .آنکو که می خواهد از من کیش خاصی بیافریند ،کمابیش با هر جمله ای به دردسر خواهد افتاد.                                                                    اوشو

۹ نظر:

حسام گفت...

واژه ها نمود عینی تفرک آدمی اند.

تو گفت...

فرین دلم میخواست این کلمه ها مال خودت باشه نه اوشو...

M O K A گفت...

راس میگه ! ما همه چیو تحت یک اسلوب و قالب می خوایم بگیریم تا باهاش تکیه بر منبر موعظه کنیم !
اگر زودتر می دیدمش بخاطر این رجزخونیاش یه ماچ آبدارش می کردم !

M O K A گفت...

جواب کامنتتو دادم .. وقتی خواستم تاییدش کنم اشتباهی حذفو زدم (((=
چه جواب خوبیم داده بودم :-< D:

تو گفت...

فرین قرار وبلاگیمون رو اگه اوکی کنیم هستی دیگه....؟؟؟
یعنی افتخار میدی باشی...؟؟؟

تو گفت...

نميشه يه روزه بياي...ما قول ميديم مهمون نواز باشيم... :)

robert گفت...

میگفتن اوشو پسر خوبیه
ولی مثل اینکه شیطون بوده

robert گفت...

میگفتن اوشو پسر خوبیه
ولی مثل اینکه شیطون بوده

حسام گفت...

رفیق نوشتم