سقوطش از آن اوج کار خیلی آسانی می نمود.فقط کافی بود کمی خودش را به پایین بکشد تا خود به خود اتفاق بیفتد...ادامه کار سهل و آسان می نمود بخصوص به علت ارتفاع غیر عادی برج. برای پایان به دست و پا هم نیازی نبود تلاش او خیلی سریع نتیجه می داد . موسیقی نرم و روانی بر ذهنش حکمفرما بود:هموار و آهنگین
یادگار زندگیش در دستانش ...قلم مو و بومش..را محکم در آغوشش فشرد
زمزمه ای با خود:"سقوط را به تصویر خواهم کشید" .وتکانی بر خود
گیسوانش در باد گره می خوردند
آهسته تر و گسترده تر در باد
در هر جهشی اثری از خود بر بومش...و هر لحظه فریادمی زد:ای مرگ ،این تویی که می میری
لحظه به لحظه...در خزیدن ها ...وسقوطش
تپش لحظه هایش را ثبت می کرد
در پایان:بستر لذت بخشش اورا می فشرد...
پ.ن:نه - اين هنر نيست - پرنده و پرواز را نابود کردن - مگر مي شود؟
۱۸ نظر:
سلام
از لطفت سپاسگزارم. پیروز باشی.
چرا باید چنین کاری بکنه؟
به استثنای پایانش خیلی قشنگه ..
کلا ما موخونیم که ببنیم پایانش چطوره ... دختره به پسره می رسه یا نه ؟
محتوا مهم نیس که
سقوط را به تصویر خواهم کشید...
عجب چیزی نوشتی مرسی...
زیبا
واقعا شرمنده ام اینقدر دیر اومدم این جا ، یه مدت نبودم ، بعدش هم که داشتم کارهای انتقال دیتابیس رو به هاست شخصی انجام می دادم، یهوا دیر شد عرض ارادتمون ..
خوبی ؟
-
تصدقت
سلام
خواندمت عزیز
مانا باشیدو پیروز.
وچه دیدنی است تصویر خلق شده بر روی بوم...
و چه دیدنی تر بود تصویر خلق شده بر روی زمین؛پایین برج...
البنه اگر به جای بستر لذت بخشش سنگفرش خیابان او را میفشرد...
با سالم
مینیمالی شاعرانه بود
فرین عزیز ، تصدق قد و بالات
بک ِ نوشته ها رو اگه بتونی ترنپرنسی شو( یکی بگیره منو) دستکاری کنی یا یه رنگ روشن تر بذاری به چشم های کور کوریون علیه السلام لطف بی حد می کنی ، والا!
تصدقت ..
ای مرگ این توئی که می میری ، چه ایدۀ قشنگی داشت ، گفتنش کاری آسان می نمود ،باورش اما ..
خوب شد که اخرش این بود
happy end که میگن یعنی این!
تشکر از حضورت،
پایا و مانا باشید.
یه چیزی بنویس فرین ، بهونه بده دستمون واسه نوشتن ..
ممنونم از لطف و مهربانیت...
هر جمعه
منتظرت هستم
یه کات اساسی برای رهایی ابدی/
سقوط خوبه اگه تو اوج باشه که دیگه خود زندگیه/
ممنون سرزدي :)
بنویسید لطفا...
چقدر بیایم و چیزی نخوانیم؟؟؟
ارسال یک نظر