زایش یک روح را
برخیز دنیا برای تو در اهتزاز است ٬ صداها برای تو در خروش آمده اند . برای توست این چمنزارها٬ گل زارها٬مرغزارها....
اما بدان این توده ی بی تاب که نام تو را آواز می دهد
وهم و خیالی بیش نیست.
شور زیستن گناه نخستین زایش رستگاری توست ...آن هنگام که تولدی خلق گردید.
در هر خیزشی که روح برهنه و آواره در سکونی محض گام نهاد
خورشید غروب را پشت سر گذاشت تا بیآرامد آواره گی ات را در پاره های هستی
هر صدایی که خاموش شد فضا با نفس ها همگام گردید تا نباشد دیداری برای سایه ها...
زندگی را مجالی نیست جز تاریکی و تباهی و اندوهی که به دل راه می دهد.
بدان و آگاه باش
در کشاکشی چند به دور دست ها
به سرزمین سکوت رخنه خواهی کرد...
پ.ن:همین که چشمان تو مسحور زیبایی می شد٬عقل تو نهیب می زد که زیبایی بیهوده و فانی است٬پس مرگ٬فراموشی و خاموشی با امواج تاریکشان ترانه های تو را در می نوردد.
"christina rossetti"
۱ نظر:
پی نوشت مجابم کرد حرفی زده باشم
سلام چطوره؟ .. پس سلام می کنیم
;)
ضمنا کامنت گذاشتن این جا واقعا مراحل سختی داره، یه فکری بکن براش تصدقت
ارسال یک نظر